ترجمه مقاله

تحرید

لغت‌نامه دهخدا

تحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). کژ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (قطر المحیط). || پناه گرفتن به وردوک خمیده ٔ کژ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): حرّد زید؛ آوی الی کوخ مسنم . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحرید حظیره ؛ دسته ٔ نی بر دیوار حظیره بستن برای زینت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تحرید موی ؛ تک روئیدن آن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله