ترجمه مقاله

تحقیر

لغت‌نامه دهخدا

تحقیر. [ ت َ ] (ع مص ) تصغیر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوار کردن .(دهار). خرد و خوار داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبون و خوار کردن . (آنندراج ). خرد و خوار داشتن . (اقرب الموارد). خوار داشتن . (قطر المحیط). ذلیل کردن . (فرهنگ نظام ). خرد و حقیر شمردن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) : هرکه دشمن را خوار دارد... پشیمان گرددچنانکه وکیل دریا گشت از تحقیر طیطوی . (کلیله و دمنه ). مروارید و یاقوت را در سرب و ارزیز نشاندن در آن تحقیر جواهر نباشد. (کلیله و دمنه ). توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. (سندبادنامه ص 72).
ترجمه مقاله