ترجمه مقاله

تخرم

لغت‌نامه دهخدا

تخرم . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) ازبن بکندن . (از تاج المصادر بیهقی ). از بیخ برکندن منیة [ مرگ ] قوم را و بریدن . (منتهی الارب ). ریشه کن کردن مرگ قومی را و از بن بکندن آنان را: فتُخُرموا ولکل جنب مصرع . (اقرب الموارد). || باز گردیدن درز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (آنندراج ). || بریده شدن تیزی بینی کسی . (از المنجد). سوراخ شدن مروارید و مهره و یا پرده ٔ بینی .(ناظم الاطباء). || شکافته گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خشم بنشستن . (از تاج المصادر بیهقی ). ساکن شدن غضب . (منتهی الارب ). ساکن شدن غضب و آرام گشتن خشم کسی . (ناظم الاطباء). فرونشستن خشم کسی . (اقرب الموارد). || معتقد دین خرمی گشتن . (از تاج المصادر بیهقی ). معتقد دین خرمی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گرویدن به فرقه ٔ خُرَّمیة.رجوع به خرمیة شود. || پیش آمدن کسی ، دیگر را به ستم و حماقت . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله