ترجمه مقاله

تخلیل

لغت‌نامه دهخدا

تخلیل . [ ت َ ] (ع مص ) خلال کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خلال کردن دندان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سرکه شدن . (زوزنی ). سرکه گردیدن عصیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || ترش و تباه شدن می و جز آن از اشربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ترش و تباه شدن عصیر. (المنجد). || سرکه گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سرکه ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از المنجد). || سرکه گردانیدن می را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غوره ٔ خرما را در آفتاب نهادن و سرکه در آن پاشیده در خم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || انگشتان در میان یکدیگر برآوردن بوقت وضو تا آب در آن رسد. || انگشتان در میان محاسن کردن برای رسانیدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || دوکناره ٔ گلیم را به میل چوبین یا آهنین بهم دوختن بربدن تا از باد نپرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تخصیص کردن کسی در دعای خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترجمه مقاله