ترجمه مقاله

تخم

لغت‌نامه دهخدا

تخم . [ ت َ / ت ُ ] (ع اِ) واحد تُخُم و تخوم است . (منتهی الارب ). نشان و حد فاصل میان دو زمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حد. (المنجد). ج ، تخوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ابن اعرابی و ابن السکیت گویند: واحد آن تَخوم و جمع تُخُم است ، مثل رَسول و رُسُل . (اقرب الموارد). رجوع به تُخُم و تخوم و تخومة شود. جوالیقی در المعرب آرد: ابوبکر گوید: گروهی بر آنند که تخم واحد است و آن حدود زمین بود و عربی صحیح است و این شعر را از زنی بشاهد آرد:
یا بنی التخوم َ لاتظلموها
ان ّ ظلم َالتخوم ِ ذوعقال ِ.
گروهی دیگر نپذیرند و گویند تخم معرب است و گفته ٔنخست برتر و فصیح تر بود. و کسایی و ابن اعرابی گفته اند تَخوم بفتح تاء و جمع آن تُخُم است . فراء آرد: واحد آن تَخْم است . ابوعبید گوید: اصحاب عربیة بر آنند که آن تَخوم به فتح تاء است و آنرا مفرد گیرند و شامیان گویند آن تُخوم بضم تاء است و جمع است و مفرد آن تَخْم بود. گویند: هذه القریة تُتاخِم ُ ارض َ کذا و کذا؛ ای تحادها. (المعرب صص 87 - 88).
ترجمه مقاله