ترجمه مقاله

تخییم

لغت‌نامه دهخدا

تخییم . [ ت َخ ْ] (ع مص ) داخل شدن در خیمه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نصب کردن خیمه و اقامت در آن . (از المنجد). نصب کردن خیام را نیز گفته اند. (اقرب الموارد). || مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). مقیم گردیدن در جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || پیوسته مقیم شدن گاو در آغل . (اقرب الموارد) (المنجد). || چون خیمه شدن تاک . (المنجد). || چون خیمه کردن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ). چیزی را چون خیمه کردن . (آنندراج ). || پوشیدن آنرا به چیزی و چون خیمه کردن تا بوی خوش گیرد. (منتهی الارب ). پوشانیدن آنرا به چیزی تادر آن اقامت کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پوشانیدن عطر را با پوشش تا اینکه بوی خوش آن بماند.
ترجمه مقاله