ترجمه مقاله

تدمری

لغت‌نامه دهخدا

تدمری . [ ت َ م ُ ری ی ] (ع ص ) مرد ناکس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لئیم . (المنجد) (اقرب الموارد). || یربوع تدمری ؛ کلاکموش خرد و کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || ما بالدّار تدمری ، و یضم ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). و گویند مر زن حسناء را: مارأیت تدمریاً احسن منها؛یعنی ندیدم کسی را نیکوتر از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سگ تدمری ؛ از سگها، سگی که نه سلوقی (شکاری ) باشد و نه کدری . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله