ترجمه مقاله

تدنیق

لغت‌نامه دهخدا

تدنیق . [ ت َ ] (ع مص ) استقصا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد) (المنجد). نیک نگریستن در کاری و استقصا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قال الحسن : لاتدنقوا فیدنق علیکم . (اقرب الموارد). || بدانگ شماره کردن . (زوزنی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ سازمان ص 26). || نزدیک گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). نزدیک شدن خورشید به فروشدن . (زوزنی ). نزدیک شدن آفتاب به فروشدن . (منتهی الارب ). نزدیک شدن آفتاب بغروب . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). || نزدیک شدن بمرگ . (المنجد) (اقرب الموارد). فی الحدیث لا بأس للأسیر اذ خاف به ان یدنق للموت ؛ ای یظهر الاشفاء علی الموت فراراًمن ان یمثل به . (اقرب الموارد). || چشم بگود فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). فروشدن چشم بمغاک و سست نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمغاک فروشدن چشم . (اقرب الموارد) (المنجد). || پیوسته سوی چیزی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). همواره نگریستن در چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || ظاهر شدن در وجه کسی لاغری از رنج یا مرض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله