ترجمه مقاله

تذلل

لغت‌نامه دهخدا

تذلل . [ ت َ ذَل ْ ل ُ ] (ع مص ) فروتنی کردن و نمودن . (تاج المصادر بیهقی ). فروتنی و تواضع نمودن . (اقرب الموارد) (المنجد). فروتنی نمودن و عجز کردن و خود را خوار داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروتنی نمودن و خود را خوار داشتن . عجز و درخواست کردن . (ناظم الاطباء) : او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره باتململ و تذلل و توجع و تفجع. (تاریخ بیهق ص 174).
تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم
اسیر ماندم و درمان تحملست وتذلل .

سعدی .


|| رام شدن . (زوزنی ).
ترجمه مقاله