ترجمه مقاله

تربد

لغت‌نامه دهخدا

تربد. [ ت ُ ب ُ / ت ِ ب ِ ] (اِ) دوایی است معروف که اسهال آورد. (برهان ). نام دوایی مسهل ، بهندی نسوت گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دوائیست که اسهال آورد، و آن را تربد مجوف خوانند. (انجمن آرا). ریشه ٔ مسهل که از هند آورند. (ناظم الاطباء). بهترین آن چینی بود ومبیض مدور مصمغ مجوف و در سودن مفیدتر گردد و زود کوفته و بر سرهای صمغ بود و کهن و باریک نبود و بسطبری میان خنصر و بنصر بود و چون بکوبند و بپزند هیچ ریشه بر سر پرویزن نماند و تنک سوراخ بود و باید که بوقت خرج کردن اول بخراشند و بروغن بادام چرب کنند آنگاه بکوبند. طبیعت وی گرم و خشکست در سیم ، نافع بود جهت مرضهای عصبانی و مسهل بلغم بود تمام و اندکی از خلط سوخته از هر دو ورک ، و ماسرجویه گوید مسهل اخلاط غلیظ و لزج بود و اصح آنست که تنها مسهل بلغم رقیق بودو اگر تقویت کند مسهل بلغم غلیظ بود و استعمال کردن یبوست و صفاف در بدن پیدا کند و مضر بود به امعاء ومصلح بود در آنکه خراشیده باشند و بروغن بادام چرب کرده و کتیرا اضافه کنند و اگر تحویت وی بزنجبیل کنند مسهل بلغم غلیظ و خام بود اما تنها مسهل غلیظ نبود. و تربد زرد و سیاه زهر بود مانند خربق سیاه و غاریقون سیاه و مداوات کسی که آن خورده باشد مانند کسی که خربق سیاه خورده باشد کنند و همان تدبیر کنند، و تربد سفید مجوف چنانکه وصف کرده شد نافع بود جهت درد مفاصل که بلغمی بود و رحم را پاک گرداند تنقیه ٔ تمام و حقنه کردن نافع بود جهت درد آن نزدیک حیض آمدن و نافع بود جهت درد پشت و دماغ را پاک کند در بلغم لزج و مفلوج و مصروع را نافع بود و سرفه را که از رطوبات فم معده بود سود دهد، و علامات این زحمت آن بود چندانکه سرفه بیاید تا قی کند یا خلطی لزج بیرون آید بعد از آن ساکن شود و اگر با هلیله ٔ کابلی خلط کنند دوای نافع بود مصروع را و بدل آن نیم وزن آن غاریقون ودانگ نیم آن صبر و دانگ نیم آن حنظل ، و گویند بدل آن ترمس است ، و صاحب جامع در مفرده آورده است که بدل آن پوست درخت توت است بوزن آن ، و شربت از تربد از نیم درم تا یک درم بود. (از اختیارات بدیعی ). او را بلغت رومی البثیون گویند و بعضی الطریون و سندریون هم گویند و بسریانی طُربل گویند و طونید نیز گویند و بپارسی توبل و بهندی تربح و بسندی تروج گویند و آن چوب پاره ها بود مجوف خاک فام و نیکوتر انواع آن سفید است که آنرا تربد نایژه گویند و بدان اسم بدان خوانند که در وقت تری میان او را بیرون کرده باشند و پوست بازکرده و بر جرم او... و صمغ بود و این نوع را از نهرواله به اطراف هند و غیر آن برند، و نوعی دیگر ازو هست که سفید است و منبت او هم در هند است اما مجوف باشد و چوب او را صمغ نبود و این نوع سطبرتر بود و آسان شکسته شود، و آورده اند که در کوههای نوزاد تربدی هست که در منفعت کم از نوع اول نیست ، و نوعی دیگر ازو آنست که لون او زرد است و جرم او پهن و مجوف نبود و این نوع بیخ نبات ... و او را در ادویه ٔ قی استعمال کنند. و ابن ماسویه گوید نیکوترین انواع آن آنست که میانه ٔ او سفید باشد و بیرون او هموار و چرب بود و بر بعضی مواضع او صمغ باشد و بر پوست او کرم خوردگی نباشد. در جرم او رشته ها نبود و چوب او تنک باشد و توبرتو نبود و زود شکسته شود و بتحقیق او سفید بود و چون مدتی بر او بگذرد خورده شود و آنچه ازو نیک بود چون به این صفت نباشد منفعت او باطل بود. و ارجانی گوید گرمست در دوم و بلغم را دفع کند و فالج و لقوه و برص و بهق را سود دارد و اگر او را همچنان استعمال کنند اسهال بلغم کند و اندک خلط سوخته نیز دفع کند، ونیکوترین انواع او آنست که لوله ای و سفید بود و مجوف بود بشکل نی باریک و آنچه از او خورده شده باشد و سوراخها شده قوت او اندک باشد. (از ترجمه ٔ صیدنه ).
تربد که از تیره ٔ پیچکیان است ، ریشه های ضخیم آن مسهل است . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 241 و کارآموزی داروسازی ص 184 و دزی ج 1 ص 143 و تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 94 و فهرست مخزن الادویه ص 171 و الفاظ الادویه ص 73 و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود :
جستی بسی زبهر تن جاهل
سمقونیا و تربد و افسنتین .

ناصرخسرو.


چون غازیقون کریه و منکر
وز تربد هم میان تهی تر.

خاقانی (تحفةالعراقین ص 210).


ورنه در عالم کرا زهره بدی
کو ربودی از ضعیفی تربدی .

مولوی .


|| چوب و نی میان خالی را نیز گویند. (برهان ). نی میان کاواک . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله