ترجمه مقاله

تربع

لغت‌نامه دهخدا

تربع. [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) مربع بنشستن . (زوزنی ). به چهارزانو نشستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دوتا کردن قدمها را بزیر ران مخالف یکدیگر. (اقرب الموارد) (المنجد). || کوهان دراز برآوردن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برپا شدن و درست گردیدن کاری . (از اقرب الموارد): تربعت بهم الامور فی ظل ّ سلطان قاهر. (حضرت علی (ع )، از اقرب الموارد). || بهاران جایی بودن . (زوزنی ). بهاران جای بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اقامت کردن بمکانی در بهار. (اقرب الموارد). || بهار بخوردن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد ). خوردن شتر علف بهاری را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || برداشتن سنگ را. (اقرب الموارد). || بریدن شاخه های درخت خرما و چیدن آن : تربع النخیل ؛ خُرفت و صُرمت . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله