ترجمه مقاله

ترتب

لغت‌نامه دهخدا

ترتب . [ ت ُ ت ُ ] (ع ص ، اِ) ثابت وپای برجای . (ناظم الاطباء). مقیم و ثابت . (اقرب الموارد) (از المنجد). || خاک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد). || جاؤوا ترتباً؛ای جمیعاً (اقرب الموارد) یعنی همه آمدند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ابد. (المنجد). || بنده که سه کس پی درپی او را به ارث برند بخاطر ثبات او در بندگی و اقامت وی در آن ، او را بدین نام خوانند. (المنجد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله