ترجمه مقاله

تردم

لغت‌نامه دهخدا

تردم . [ ت َ رَدْ دُ ] (ع مص ) وژنگ دادن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). درپی کردن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وصله کردن جامه را. (اقرب الموارد) (از المنجد). || به فژنگ شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ).کهنه و به پاره آمدن جامه . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || مهربانی نمودن و مایل گشتن مادر بر فرزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعطف ناقه به بچه ٔ خود. (از اقرب الموارد) (المنجد). || پس روی کسی کردن و از پس وی درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اطلاع یافتن بر چیزی که در آن بود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تردم فلان را؛دنبال کردن و آگاه شدن بر چیزی که در آن است . (از اقرب الموارد) (المنجد). || دور و دراز کشیدن خصومت و پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طولانی شدن خصومت . (از المنجد). بدرازا کشیدن وطولانی شدن دشمنی . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله