ترجمه مقاله

ترشه

لغت‌نامه دهخدا

ترشه . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام میوه ای است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رستنیی باشد که تخم آنرا بعربی بزرالحماض و حب الرشاد خوانند. اگر قدری از آن تخم در خرقه بندند، و زن بر بازوی چپ بنددمادام که با خود دارد آبستن نشود. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا ترشینک نیز نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی است که گل سرخ دارد، برگش مانند برگ کاسنی ، قسمی ترش و قسمی تلخ ، و هر دو مسکن تشنگی و صفرا و غثیان و خفقان و حار و درد دندان و یرقان است . و عرب آنرا حماض و شکوفه ٔ آنرا ثابر گوید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خمیرمایه . ترشه خمیر. مایه . ترش خمیر. خمیرترش . فُتاق . (یادداشت ایضاً). بهمه ٔ معانی رجوع به ترش و ترشک شود.
ترجمه مقاله