ترجمه مقاله

ترنج

لغت‌نامه دهخدا

ترنج . [ ت ُ رُ ] (اِ) چین و شکنج باشد... (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). چین و شکنج و امر بدین معنی . (فرهنگ رشیدی ). || سخت درهم فشرده و درهم کشیده باشد و امر به این معنی هم هست . (برهان ). محکم بستن میان و تنگ برکشیدن کمربند و امر بدین معنی نیز است . (انجمن آرا) (آنندراج ). خشک ودرهم کشیده و درهم فشرده و چین دار. (ناظم الاطباء). || سخت و درشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنجیدن و ترنجیده شود. || بوته ٔ کلان که بر هر چهار گوشه ٔ چادر و دوشاله و بعضی از جاهای قبا و غیره از گلابتون و ابریشم الوان نقش کنند. (غیاث اللغات ). || نقش گل بزرگی مدور یا چند گوش که در میان قالی بافند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله