ترهب
لغتنامه دهخدا
ترهب . [ ت َ رَهَْ هَُ ] (ع مص ) راهب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). راهب گردیدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
وان دگر بهر ترهب در کنشت
وان یکی بهر حریصی سوی کشت .
|| پرستش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعبد کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || وعده ٔ بد کردن کسی را و ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توعد. (اقرب الموارد) (از المنجد).
وان دگر بهر ترهب در کنشت
وان یکی بهر حریصی سوی کشت .
مولوی .
|| پرستش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعبد کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || وعده ٔ بد کردن کسی را و ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توعد. (اقرب الموارد) (از المنجد).