ترجمه مقاله

تریان

لغت‌نامه دهخدا

تریان . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) طبقی بود که از بید بافند بر مثال سله . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327). چیزی باشد از شاخ بید بافته بر مثال طبقی . (حاشیه ٔ همین کتاب ). چپینی باشد بر مثال طبقی ازبید. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). طبقی بافته که از شاخ بید بافند. (صحاح الفرس ). ترنیان . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). طبقی را نیز گویند که از شاخ بید بافند. (برهان ). طبقی که از شاخه های بید بافند. (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). و چپین نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ).چیزی باشد مثال طبقی از شاخ درخت بافند. (اوبهی ). سبدی که از شاخه های بید سازند. (ناظم الاطباء). ترینان . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
بیرون شد پیرزن سوی سبزه
و آورد پژند چیده بر تریان .
اسماعیل رشیدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 327).
برای مطبخت از کشتزار چرخ آرند
بقول بر طبق مه بصورت تریان .

فخری (از انجمن آرا).


|| طبق چوبین . (برهان ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنیان و ترینان شود.
ترجمه مقاله