ترجمه مقاله

تسوق

لغت‌نامه دهخدا

تسوق . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) بازار جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خرید و فروخت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرید و فروش کردن قوم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خود را بازاری نمودن به خرید و فروخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : و ممکن است این سخن ... در معرض تسوق پیش ضمایر آید. (کلیله چ مینوی ص 17). واگر این بنده ، کتاب از تازی به پارسی برد بدان تسوقی نمی جوید. (کلیله ایضاً ص 421). || خریدن کالا از بازار. (از متن اللغة). و رجوع به سوق شود.
ترجمه مقاله