ترجمه مقاله

تصنیف

لغت‌نامه دهخدا

تصنیف . [ ت َ ] (ع مص ) گونه گونه ساختن چیزی را و جدا کردن بعض آن را از بعض و تمیز دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). صنف صنف کردن و نوع نوع گردانیدن و جدا ساختن بعض نوع را از بعض . و در بعض کتب چنین نوشته که تصنیف نوع نوع گرفتن و جمع کردن . مأخوذ از صنف که بالکسر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تصنیف کتاب از آن است .(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کتابی را از خود نوشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || برگ برآوردن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در اساس آمده : «صنف النبات و الشجر و تصنف ؛ صار اصنافاً». (از اقرب الموارد).
|| نوع نوع کردن مطالب و جمعآوری آنها. || (اِ) ایجاد و اختراع و انشاء مباحث علمی . ج ، تصانیف . (از ناظم الاطباء). کتاب . نامه ، که باب باب و فصل فصل کرده اند مطالب آن را. ج ، تصانیف و تصنیفات . (یادداشت مرحوم دهخدا) : در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باداین پیر را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). پس از یک چند رسولان ... بخوبی بازگردانیدند سوی ترکستان سخت خوشنود و نامه ها برفت در این باب سخت نیکو و همه در رساله ای که تصنیف من است . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 434). دراین تصنیف مردان کار بر چه جمله فرمود. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 462).
خراسان چو بازار چین کرده ام من
به تصنیفهای چو دیبای چینی .

ناصرخسرو.


مرا جز به تأیید آل رسول
نه تصنیف بود ونه قیل و نه قال .

ناصرخسرو.


و او را [ انوشیروان را ] خود تصنیفات وصایاست که تأمل آن سخت مفید باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 9).
زیشان شنو دقیقه ٔ فقر از برای آنک
تصنیف را مصنف بهتر کند بیان .

خاقانی .


|| ترکیب و ترتیب نواهای موسیقی . (ناظم الاطباء). در تداول امروزین ، قول . حرارة.کخ کخ . حال . کاری . موالیا. قوما. کان و کان . عروض البلد. ملعبه . زجل . موشح . موشحة. شرقی . سرود. ملمع. (یادداشت مرحوم دهخدا) : حافظ شربتی در علم موسیقی علم بوده و نقش ها و تصنیفهای او در میان مردم مشهور است . (مجالس النفائس ص 267).
ترجمه مقاله