ترجمه مقاله

تعاریج

لغت‌نامه دهخدا

تعاریج . [ ت َ ] (ع اِ) نوعی موزائیک . (دزی ). قسمی تزیین در بنا : چنان معمور شد که چشم از تصاویر و تعاریج آن سیر نگشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439). || نواری از پارچه ٔ چین دار. (دزی ). از عبارتی که دزی نقل کرده است ، نوعی دالان پیچ در پیچ . || پیچ خوردن روده هابر یکدیگر. (از بحر الجواهر). رجوع به تعریج شود.
ترجمه مقاله