ترجمه مقاله

تعسف

لغت‌نامه دهخدا

تعسف . [ ت َ ع َس ْ س ُ ] (ع مص ) بر بیراه رفتن . (زوزنی ). بیراه رفتن و خمیدن از راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیراه رفتن . (غیاث اللغات ). به یکسو شدن از راه . (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). || آغاز سخن کردن با تکلف و بی هدایتی و درایتی . (از اقرب الموارد) : و اعتقاد من درباره ٔ او حمل بر تکلف و تعسف نکند. (تاریخ قم ص 5). || حمل کلام بر معنی که بر آن دلالتی ظاهر ندارد. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). || ستم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستم کردن و انصاف ندادن . || گرفتن چیزی بناحق . || بدون تدبیر و رویه کاری کردن . (از اقرب الموارد). || بر فوت چیزی ملول شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله