ترجمه مقاله

تفاله

لغت‌نامه دهخدا

تفاله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از تف ، آب دهان و آله ، ادات نسبت . لفاظه . ثفل . کنجاره ٔ هر چیزی . بقیه ٔ میوه و امثال آن که آب آن را به کوفتن یا فشردن یا مکیدن و خاییدن گرفته باشند.
جزء بیکاره و بیفایده از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
- تفاله ٔ آهن ؛ ریم آهن . (ناظم الاطباء).
- تفاله ٔ انگور ؛ چوب و پوست و هسته ٔ انگور که پس از خوردن از دهان بیرون اندازند. (ناظم الاطباء). آنچه ماند بی آبی ازانگور پس از فشردن در چرخشت و معصره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفاله ٔ به ؛ آنچه ماند در دهان بی آبی ، آنگاه که بهی را نیک بخایند و آب آن فروبرند.
- تفاله ٔ چغندر ؛ ثفل چغندر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تفاله ٔ کنجد ؛ تخ کنجد روغن کشیده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله