ترجمه مقاله

تفقد کردن

لغت‌نامه دهخدا

تفقد کردن . [ ت َ ف َق ْ ق ُک َ دَ ] (مص مرکب ) تفقد فرمودن . دلجوئی و غمخواری کردن . (ناظم الاطباء) : مدت دو سال است تا تفقدش میکنم و تعهد واجب می دارم . (سندبادنامه ص 195).
شکرفروش که عمرش دراز باد، چرا
تفقدی نکند طوطی شکرخا را.

حافظ (دیوان چ غنی ص 4).


ای صاحب کرامت شکرانه ٔ سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.

حافظ (ایضاً ص 5).


رجوع به تفقد و دیگر ترکیب های آن شود.
ترجمه مقاله