تلف
لغتنامه دهخدا
تلف . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) رایگان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || هلاک . (اقرب الموارد). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام . (ناظم الاطباء). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. (ناظم الاطباء). || (ص ) بمعنی ضایع و خراب مجاز است ... و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. (از آنندراج ) :
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.
در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.
ملا طغرا (از آنندراج ).