ترجمه مقاله

تلک

لغت‌نامه دهخدا

تلک . [ ت ِ ل َ ] (اِ) جامه ٔ پیش واز و آستین کوتاه . (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ پیشواز که ترلک نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) :
قبا بسته سرو از عطای جزیت
تلک دوخته بید ز انعام عامت .

شرف شفروه (از فرهنگ رشیدی ).


|| درخت سیب صحرایی را نیز گفته اند که به یونانی زعرور و به عربی ذوثلاث حبات و به شیرازی کیل ودر خراسان علف شیران خوانند. (برهان ). درخت زعرور. (ناظم الاطباء). بمعنی میوه ٔ کوهی که به عربی زعرور وتفاح بری گویند که به «نون » است چنانچه در باب نون با مثالش بیاید. (فرهنگ رشیدی ). در لاهیجان زبان گنجشک است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 216 و زبان گنجشک شود. || بمعنی کیل و پیمانه . (غیاث اللغات ). در بهار نوشته که تلک در شیراز کیل را گویند و زباندانی در رقعه ای که از زبان خاتون به شوهرش نوشته : فقره «شنیده شد که ده تلک بنگ و سه من بوزه و چهار سیر تریاک تناول می فرمایند، گه سگ می خورند و بریش گندیده ٔ خود می خندند». (آنندراج ).
ترجمه مقاله