ترجمه مقاله

تمحل

لغت‌نامه دهخدا

تمحل . [ ت َ م َح ْ ح ُ ] (ع مص ) حیلت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مکر نمودن وفریفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مکر و حیله نمودن . || خواستن چیزی را به حیله و تکلف . (از اقرب الموارد) : طوفانی برخاست در مخایض و چون از تمحل قوت و علوفه عاجز ماندند... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 266). || تکلف نمودن در حق کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نقد کردن دراهم را. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله