تمغا کردن
لغتنامه دهخدا
تمغا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به اصطلاح شعرا مکرر بستن مضمون خود بود و اگر از غیری باشد دزدی یا ابتذال است و این از آن جهت است که گویا مهر خود می کند. (بهار عجم ) (آنندراج ) :
هیچ فرقی در میان رخش گلگون تو نیست
این همان معنی بود گویا که تمغا کرده اند.
رجوع به تمغا شود.
هیچ فرقی در میان رخش گلگون تو نیست
این همان معنی بود گویا که تمغا کرده اند.
اشرف (ازبهار عجم ) (آنندراج ).
رجوع به تمغا شود.