ترجمه مقاله

تندو

لغت‌نامه دهخدا

تندو. [ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از اوبهی ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). تنند و تنندو و تننده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا جولاه و جولاهه و جوله نیز گویند، زیراکه تننده است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). و آنرا کروتنه ... و دیوپا نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی عنکبوت غلط است و تنندو صحیح است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از: تَنْد (تنیدن ) + َو (پسوند اتصاف ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
شها عنقای قاف فتح نصرت
بود بر طاق ایوان تو تندو.

شمس فخری (از فرهنگ جهانگیری ).


رجوع به تنند و تنندو و تننده و تنیدن شود.
ترجمه مقاله