ترجمه مقاله

تنسق

لغت‌نامه دهخدا

تنسق . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) تناسق . (منتهی الارب ). با یکدیگر منتظم و آراسته شدن . (ناظم الاطباء): تنسقت الاشیاء و تناسقت و انتسقت ؛ انتظم بعضها الی بعض . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله