ترجمه مقاله

تنطع

لغت‌نامه دهخدا

تنطع. [ ت َ ن َطْ طُ ] (ع مص )دور درشدن در سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دور درشدن در سخن و به غور نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تعمق کردن در سخن و از مخرج ادا کردن آن را و ریزه کاری نمودن در آن . (ناظم الاطباء). و در عبارت الاساس : تنطع در سخن ؛ تفصح و تعمق در آنست و زدن زبان بر نطع دهان ، و در حدیث : هلک المتنطعون . (از اقرب الموارد). || در کام گفتن سخن را. || زیرکی و باریکی کردن در امور.(منتهی الارب ) (آنندراج ). زیرکی نمودن در کار. (ناظم الاطباء). تحذق در کار خود. (از اقرب الموارد). || بر روی نطع گذاشتن طعام خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تأنق در شهوات . || تشبع از خوردن . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله