ترجمه مقاله

تنکیل

لغت‌نامه دهخدا

تنکیل . [ ت َ ] (ع مص ) عقوبت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بند برنهادن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) : فقاتل فی سبیل اﷲ لاتکلف الا نفسک و حرض المؤمنین عسی اﷲ ان یَکُف َّ بَاءْس َ الذین کفروا واﷲ اشدّ بأساً و اشد تنکیلاً. (قرآن 4 / 84). لشکر به تخریب دیار و تعذیب کفار... و تنکیل خاص و عام دست برگشاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 321). در مدت تنکیل با او رفق و ملاطفت کردندی . (گلستان ). تا غایتی که از خاصترنزدیکان و عزیزتر فرزندان اگر اندک حرکتی که مشابه تطاول یا درازدستی بودی در وجود آمدی یا صادر گشتی ، عقوبت و تنکیل آن بغیر به عدم آباد فرستادن قناعت نکردی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). || رسوا بکردن . (تاج المصادر بیهقی ). رسوا نمودن و عبرت دیگران گردانیدن . || برگردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رسانیدن . || یکسو کردن از آنچه پیش وی بوده باشد، الحدیث : لاتُنَکَّل ُ؛ ای لاتُدْفَعُ عمّا سُلِّطَت ْ علیه لثبوتها علی الارض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله