ترجمه مقاله

تنک حوصله

لغت‌نامه دهخدا

تنک حوصله . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم تحمل . کسی که بردبار نباشد. کسی که قادر به خویشتن داری نباشد :
ای بی جگر از تلخی عالم گله بگذار
این می به حریفان تنک حوصله بگذار.

صائب (از آنندراج ).


در سینه ٔ ما بود نهان راز محبت
شد اشک تنک حوصله غماز محبت .

منیری (از آنندراج ).


شمه ای از غم هجر تو به بلبل گفتم
آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد.

؟


رجوع به تنگ حوصله شود.
ترجمه مقاله