ترجمه مقاله

تنگ چشمی

لغت‌نامه دهخدا

تنگ چشمی . [ ت َچ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) کنایه از بخل بلحاظ آنکه صاحبش به سبب دون همتی به دنیای فانی پسند نموده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کوته نظری . اندک بینی :
جهان نیز چون تنگ چشمان دور است
از این تنگ چشمی از این تنگ باعی .

خاقانی .


تنگ چشمی ز تنگ چشمی دور
همه سروی ز خاک و او از نور.

نظامی .


|| چگونگی آنکه چشمان تنگ دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خردی و کشیدگی چشم . حالت چشم ترکان و مغولان و چینیان :
ز بس کآورده ام در دیده ها نور
ز ترکان تنگ چشمی کرده ام دور.

نظامی .


همه تنگ چشمی پسندیده اند
فراخی بچشم کسان دیده اند.

نظامی .


به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من درویش یک قبا آورد.

حافظ.


|| کنایه از کم نگاهی معشوق ، و این لفظ در صفت معشوق واقع شود از آن جهت که معشوق از غرور حسن یا از فرط حیا بسوی کسی نمی بیند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
نَزَد بر کس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر.

نظامی .


رجوع به تنگ چشم و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله