ترجمه مقاله

تهبج

لغت‌نامه دهخدا

تهبج . [ ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تورم . (اقرب الموارد). مشابه به آماس شدن چه بهج بفتحتین آماسیدن است و با تفعل برای تشبیه آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آماس . (ناظم الاطباء). نزد اطباء عبارت از ورمی است که هنگام بسودن دست به موضع ورم احساس نرمی شود. و اگر در موقع بسودن دست موضع ورم نرم نباشد و برآمدگی مقاوم حس لمس داشته باشد آن را نفخة نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله