تهیگاه
لغتنامه دهخدا
تهیگاه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ] (اِ مرکب ) مابین شکم و پهلو را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). به معنی کمر و آن جائی است نرم بالای استخوان سرین و زیر استخوانهای پهلو. (از غیاث اللغات ). بن بغل که به تازی خاصره گویند مابین شکم و پهلو. (آنندراج ). شاکله . (منتهی الارب ) (دهار). آفقه . افقه . صقله . اطل . ایطل . (منتهی الارب ). خاصره . (بحر الجواهر). کشح . (زمخشری ) (صراح اللغة). آبگاه . شاکله . جوف . حقو. جایگاه ازار بستن . آنجا از دو سوی تن آدمی که زیر دنده ها و بالای لگن خاصره است و استخوانها در آنجا نیست . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). آن جزء از پهلوی آدمی که بالای استخوان سرین و زیر استخوانهای پهلو می باشد. (ناظم الاطباء) :
وزآن پس بکاوید موبد برش
میان تهیگاه و مغز سرش .
ز خون کرد باید تهیگاه خشک
بدو اندر آگند کافور و مشک .
یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه
رها شد به زخم اندر از شاه آه .
تنم رابه عنبر بشوی و گلاب
بیاگن تهیگاهم از زرّ ناب .
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از تهیگاه خالی خروش .
لقمه ای در میانشان انداز
تا تهیگاه یکدگر بدرند.
وزآن پس بکاوید موبد برش
میان تهیگاه و مغز سرش .
فردوسی .
ز خون کرد باید تهیگاه خشک
بدو اندر آگند کافور و مشک .
فردوسی .
یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه
رها شد به زخم اندر از شاه آه .
فردوسی .
تنم رابه عنبر بشوی و گلاب
بیاگن تهیگاهم از زرّ ناب .
اسدی .
برآورد صافی دل صوف پوش
چو طبل از تهیگاه خالی خروش .
(بوستان ).
لقمه ای در میانشان انداز
تا تهیگاه یکدگر بدرند.
سعدی .