ترجمه مقاله

توالی

لغت‌نامه دهخدا

توالی . [ ت َ ] (ع مص ) پیاپی شدن . (دهار) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تتابع. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). یقال : توالی علیه شهران ؛ ای تتابعا وتوالت علی َّ کتب فلان ؛ اذا تتابعت . (اقرب الموارد).
- علی التوالی ؛ پی درپی . پیاپی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| به خشک شدن درآمدن خرمای تر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جدا کردن بز از گوسپندان ، و در نوادر الاعراب : توالیت مالی و امتزت مالی بمعنی واحد. قال الازهری : جعلت هذه الاحرف واقعة و الظاهر منهااللزوم . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح هیئت ) حرکت افلاک سبعه ٔ سیاره که از مغرب به سوی مشرق است به ترتیب پیاپی بودن بروج از حمل و ثور تا حوت ، چنانکه هرروزه از حرکت خاص قمر معاینه می شود و این حرکت خلاف حرکت فلک الافلاک است که دایم از مشرق به سوی مغرب می باشد و این حرکت خلاف التوالی ، سریعتر است از حرکت توالی ، و بودن روز و شب تعلق به حرکت فلک الافلاک دارد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نزد اهل هیئت ترتیب بروج از حمل تا حوت باشد و این توالی از مغرب به جانب مشرق صورت گیرد، و عکس این ترتیب را خلاف توالی نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به توالی بروج و بروج شود.
ترجمه مقاله