ترجمه مقاله

توانگردلی

لغت‌نامه دهخدا

توانگردلی . [ ت ُ / ت َ گ َ دِ ] (حامص مرکب ) بزرگواری . سخاوت . بلندطبعی . بخشندگی :
دانم و از رای تو آگه شدم
کاین ز توانگردلی و از سخاست .

فرخی .


به جوانمردی و تشریف نوازی مشهور
به توانگردلی و نیک نهادی مشهود.

سعدی .


رجوع به توانگردل و توانگر و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله