ترجمه مقاله

توانی

لغت‌نامه دهخدا

توانی . [ ت َ ] (ع مص ) (از «ون ی ») مانده و سست گردیدن . (منتهی الارب ). سست شدن . سستی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مبادرت کردن در ضبط کاری و سستی کردن : توانی فی الامر؛ مبادرت نکرد در ضبط آن کار و سستی نمود. (ناظم الاطباء).سستی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || کوتاهی کردن ، یقال : توانی فی حاجته ؛ ای قصر فیها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقصیر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )سستی و کوتاهی . (فرهنگ فارسی معین ). سستی . کوتاهی . قصور. فتور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تو آنی که هر جا که باشی نباشد
دل اندر نیاز و تن اندر توانی .

عنصری (از یادداشت ایضاً).


ترجمه مقاله