توشه کردن
لغتنامه دهخدا
توشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آذوقه ٔ راه کردن . ذخیره کردن . بضاعت ساختن :
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که در این صعب سفر طاعت او توشه ٔ ماست .
تا نبرد خوابت از او گوشه کن
اندکی از بهر عدم توشه کن .
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که در این صعب سفر طاعت او توشه ٔ ماست .
ناصرخسرو.
تا نبرد خوابت از او گوشه کن
اندکی از بهر عدم توشه کن .
نظامی .