ترجمه مقاله

تپق زدن

لغت‌نامه دهخدا

تپق زدن . [ ت ُ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) داعی الاسلام در ذیل «تپق » آرد: بند شدن سر سم چهارپا بزمین هنگام رفتن بطوری که نزدیک به افتادن شود. (فرهنگ نظام ). از کلمه ٔ ترکی تپق ، بمعنی غوزک پا. از اشتالنگ لنگیدن . تپق زدن پای آدمی یا ستور؛ از مچ و مفصل اشتالنگ خم شدن . لنگیدن دفعی و ناگهانی از اشتالنگ . از غوزک پا لنگیدن یا لغزیدن . پیچ خوردن مچ پای و فروافتادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تپق زدن زبان ؛ چیزی جز مراد و مقصود از زبان جاری شدن . بی اراده بیرون شدن کلمه از زبان . (یادداشت ایضاً). || تپق زدن زبان ؛ لکنت آن . شکوخیدن زبان . بعضی حرف را بدل بعض دیگر آوردن مانند راء بجای لام : لفتم ، بجای رفتم . (یادداشت ایضاً). رجوع به تپق و طپق زدن شود.
ترجمه مقاله