ترجمه مقاله

تپه

لغت‌نامه دهخدا

تپه .[ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] (اِ) کوه پست و پشته ٔ بلند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن را به فارسی دری تبره ، تبرک و گر بکاف فارسی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). هر جای از زمین که برآمده و گردباشد. (ناظم الاطباء). در ترکی تپه (بفتح اول و دوم بمعنی قله و بالای سر است ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
- امثال :
تپه ای پاک نگذاشته است ،دره ای پاک نگذاشته است ؛ کنایه از خرابکاری همه جانبه است .
|| و کلاه زنان را نیز گفته اند و آن چیزی باشد محرابی که زنان از گلابتون و مروارید دوزند و از طلا و جواهر نیز سازند و بر پیشانی نصب کنند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). و کله و کلاه را که از ماهوت یا شال پشمینه باشد نیز تپه ٔ کلاه گویند بجهت برآمدگی . (انجمن آرا) (آنندراج ). || جای مدور که از خاک کودو نرم کنند برای کاشتن گلها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مجازاً چیزی برآمده را گویند چون : یک تپه ریش داشتن ، تپه تپه پلیدی . پلیدی بسیار کودشده . گردشده و فراهم شده . || مزید مؤخر امکنه : آل تپه ، الباس تپه ، امام تقی تپه ، ایلغارتپه ، باج تپه ، بنفشه تپه ، ترنگ تپه ، تقرتپه ، تیکان تپه ، دوشان تپه ، دیم تپه ، سالیان تپه ، سنگ تپه ، شالی تپه ، شغال تپه ، شهرستان تپه ، قراتپه ، قراوای تپه ، قلی تپه ، گل تپه ، گمش تپه ،گندل تپه ، مرادتپه ، یارم تپه . || مزید مقدم امکنه . رجوع به تپه ... شود.
ترجمه مقاله