ترجمه مقاله

تکبند

لغت‌نامه دهخدا

تکبند. [ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ) کمری را گویند که از ابریشم و یا پشم شتر و امثال آن ببافند و بر یک سر آن تکمه یا مهره و بر سر دیگر آن انگله اندازند تا بر میان بند شود. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
سنگ تکبند قلندر کشتی تجرید را
از پی تسکین به بحر بی نوایی لنگر است .

جامی (از فرهنگ رشیدی ).


بسته تکبند کهربا بمیان
در چمن شد مگر قلندر گل .

وحشی (از آنندراج ).


همه چیز تو محبوبانه و عاشق خوش است اما
قیامت گر قبای چست و تکبندی دلاویز است .

فغانی (ایضاً).


ترجمه مقاله