ترجمه مقاله

تکیه زدن

لغت‌نامه دهخدا

تکیه زدن . [ ت َ ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تکیه دادن . تکیه کردن . (ناظم الاطباء). پشت دادن :
من فریفته گشته ، به جهل تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول .

ناصرخسرو.


ای زده تکیه بر بلند سریر
بر سرت خز و زیر پای حریر.

ناصرخسرو.


عطسه ٔ تست آفتاب دیر زی ای ظل حق
مسند تست آسمان تکیه زن ای محترم .

خاقانی .


مزن تکیه بر مسند و تخت خویش
که هر تخت را تخته ای هست پیش .

نظامی .


گهی خوردن میی چون خون بدخواه
گهی تکیه زدن بر مسند ماه .

نظامی .


خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده
به پنج روز که در عیش و در تماشائی .

سعدی .


بر بالش دیبا تکیه زده . (گلستان ).
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی .

حافظ.


زند چون تکیه بر بالین ز من افسانه می خواهد
به این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.

شفائی (از آنندراج ).


|| اعتماد کردن :
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر.

خاقانی .


نفس که نفس بر او تکیه می زند باد است
به وقت مرگ بداند که باد می پیمود.

سعدی .


ترجمه مقاله