ترجمه مقاله

تیب

لغت‌نامه دهخدا

تیب .(اِ) بر وزن و معنی سیب است که عرب تفاح گوید. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). اینکه صاحب برهان گفته به معنی سیب است که عرب تفاح گوید خطااست ، شیب را سیب خوانده اند و تفاح دانسته اند . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (ص ) سرگشته و مدهوش . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ). بی قرار و شتابزده . (برهان ). بی قرار و سرگشته . (شرفنامه ٔ منیری ). بی هوش و بی قرار و سرگشته و شتابزده . (ناظم الاطباء). مرادف و متابع شیب که به معنی شیفته و مدهوش است و علیحده مستعمل نشود... . (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) :
نبوده مرا هیچ با تو عتیب
مرا بی گنه کرده ای شیب و تیب .

رودکی (از جهانگیری و انجمن آرا).


رجوع به شیب شود.
ترجمه مقاله