ترجمه مقاله

تیرقد

لغت‌نامه دهخدا

تیرقد. [ ق َ ](ص مرکب ) راست بالا. تیربالا. تیرقامت . سهی قد. قد و اندامی چون تیر راست و بلند. قامت تیروار :
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان
نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا.

سوزنی .


رجوع به تیربالا و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله