ترجمه مقاله

تیره رو

لغت‌نامه دهخدا

تیره رو. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) تیره رخ . تیره چهر. سیه روی . تیره روی :
زحل نحس و تیره روی نگر
کز بر مشتریش مستقر است .

خاقانی .


ز خورشید تا سایه موئی بود
که این روشن ، آن تیره روئی بود.

نظامی .


رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود.
ترجمه مقاله