تیزبینی
لغتنامه دهخدا
تیزبینی .(حامص مرکب ) دقت . کنجکاوی . (فرهنگ فارسی معین ) : رسول هندوان او را هدیه های بسیار آورده بود تبع اندران ظرایفها خیره مانده بود و گفت این همه از هندوستان خیزد؟ رسول دریافت و به تیزبینی گفت از زمین چین آوردند بیشتر. (مجمل التواریخ و القصص ). و بعدمدتی شاه را به تیزبینی آن معلوم گشت . (مجمل التواریخ و القصص ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.