تیزجنگ
لغتنامه دهخدا
تیزجنگ . [ ج َ ] (ص مرکب ) مهیا و آماده ٔنبرد. (از فهرست ولف ). برانگیخته ٔ جنگ :
چو بشنید بهرام شد تیزجنگ
بیامد یکی تیغ هندی به چنگ .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
چو بشنید بهرام شد تیزجنگ
بیامد یکی تیغ هندی به چنگ .
فردوسی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.