تیزگشت
لغتنامه دهخدا
تیزگشت . [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه به زودی می گردد. (ناظم الاطباء). تندرونده . به شتاب گذرنده . تیزگرد :
سرانجامش این گنبد تیزگشت
ز دیوار گنبد درآرد بدشت .
که چون آتش روز روشن گذشت
پر از دود شد گنبد تیزگشت .
پراندیشه از گنبد تیزگشت
که فردا بسر بر چه خواهد گذشت .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
سرانجامش این گنبد تیزگشت
ز دیوار گنبد درآرد بدشت .
نظامی .
که چون آتش روز روشن گذشت
پر از دود شد گنبد تیزگشت .
نظامی .
پراندیشه از گنبد تیزگشت
که فردا بسر بر چه خواهد گذشت .
نظامی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.