ترجمه مقاله

تیز نگریستن

لغت‌نامه دهخدا

تیز نگریستن . [ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) در کسی ، به خشم در او دیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست . (حدودالعالم از یادداشت ایضاً). || خیره نگاه کردن : و نشان تندرستی و قوت او [ افعی گرزه ] آن باشد که سر برافراشته دارد و چشمهای او سرخ باشد... و تیز نگرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ترجمه مقاله